Memorandum

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

جهانی است بنشسته در گوشه ای

هر آنکس ز دانش برد توشه ای           جهانی است بنشسته در گوشه ای

هر آنکس به دانش شد آراسته              جهانی بود پر ز هر خواسته

سرایندۀ این رباعی  ابن یمین است. خوب گفته است. نمیدانم او اگر بود و این حافظه های جانبی [External Hards]  را می‌دید برایشان چه شعری می گفت؟ حقیقتآ جهانی است بنشسته در گوشه ای. اغراق نباشد در همین متعلّقۀ ما خود جهانی بس بزرگ است. آنقدر کتاب و نرم‌افزار و صوت و تصویر هست که خودم گیج می شوم.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

فیروزجایی

هرچه باشم و هرکه باشم، هرچه بشوم و هرکجا بروم پسوند نام خانوادگی من فیروزجایی خواهد بود. فیروزجایی یعنی اهل فیروزجاه. فیروزجاه هم روستایی است در قلب بخش بندپی شرقی، شهرستان بابل، استان مازندران. سرزمین مادری من که بسیار دوستش داریم.


بر بالای تپه ملار سر ایستادم و این دو عکس را گرفتم.


بر بالای تپه آقا بازل [آقا بازو هل: محل بازوی آقا؛ گویا بازوی فردی محترم در آنجا دفن شده است که به درستی هویتش معلوم نشده است و یا حداقل من نمیدانم] ایستادم و از روبروی فیروزجاه، ییلاق گلیران(ییلاق خودمان) عکس را گرفتم.


گل بچا بچا(پاچمال)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

اتاق قبرآگین

 

فرش اتاقم را روز جمعه شستم و با تعلل بسیار دیروز بر چینۀ پشت بام پهنش کردم تا خشک شود. دو روزی اتاقم لخت و عور بود و دو شب برای خواب تنها یک نمد 150 در 50 سانتی متری بستر من بود. دیشب وقت خواب به طرز عجیبی حس در قبر بودن به من دست داد. شروع کردم تفاوت هایش را با قبر برشمردن. در اتاق من دو ردیف قفسه کتاب است. از حقوق گرفته تا فلسفه. رخت‌آویزی هست. ملزومات الکترونیکی(عجب واژه‌ای)، کمد و چیزهای دیگر. مهمتر از همه شاید چراغ خواب.

این ها را بیهود می شمردم تا حس کنم که از مرگ دورم. حس کنم که هنوز فرصت زندگی دارم. بیشتر از اینکه برایت جالب باشد، ته تهش ترسناک و هول انگیز است.  نیروی حیات با تمام قدرت شما را به پیش سوق می دهد و یک آن فکر مرگ همۀ رویندگی و بالندگی را از شما می گیرد. با خودم می گویم که این روزگار چه بازی ها که با گوی وجود ما نمی‌کند.

در می‌مانم که بعضی ها چقدر راحت آمادۀ مرگ هستند. مثلا همین مولانای بلخی؛ به تعبیری برای مردن سر و دست می‌شکند

آمده موج الست، کشتی قالب ببست         باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی