Memorandum

توقع

توقع ها هم میتواند انسان را بالا بکشد، هم می تواند به قعر ببرد. توقع داریم تا توقع. مثلا این که از خودم توقع داشته باشم که انسان خوبی باشم، توقع خوب و به جایی است. البته خب باید واقع نگر بود و جوانب امر را به خوبی سنجید. یعنی تا آن جا که می شود.

اما توقع انسان از انسان واقعا چیز بدی است. با عرض معذرت، مزخرف است. آدم را به زمین می‌زند. از دست شان کاری بر نمی آید و فقط معطلت می کنند. پس اصلا و تحت هیچ عنوانی نباید از کسی چیزی خواست.

گویند روزی پیغمبر (ص) به صحابه فرمود کیست که یک خصلت را برای من به عهده بگیرد تا من بهشت را برای او تعهد کنم. یکی از یاران پیش دستی کرد. حضرت به او فرمود از کسی چیزی مخواه. می گویند آن صحابی بارها ترکۀ اسب راندنش از دست می افتاد، خود از اسب پایین می آمد و آن را بر می داشت ولی از کسی چیزی نمی خواست. [از کتاب بامداد اسلام دکتر زرین کوب] یعنی این کف نفس از خواهش و توقع از دیگران آن قدر با ارزش است که جزایش بهشت است.

گویا حدیثی از امام صادق (ع) هست که می فرمایند: أروَحُ الرَوح، الیأسُ مِن النّاس. از این بالاتر؟

نمی دانم چرا هیچ وقت این نصایح را به کار نمی بندم.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

پایان نامه 1

اول ابتدایی که درس خواندن را شروع کردم، اصلا فکر نمی کردم که آینده چه خواهد شد. خوب یادم هست که در آن روزها، اصلا فکر نمی کردم بزرگ شدم، چه کاره شوم، چه کنم، چه بخوانم. اولین بار سر کلاس انشای سوم یا پنجم، شاید هم چهارم ابتدایی بود که با موضوع «می خواهید در آینده چه کاره شوید؟» مواجه شدم. از آن جا که پدرم معلم بود، با خودم فکر کردم معلم شوم. از آن روزها معلمی برایم شغلی دوست داشتنی شد. اما هنوز رشته و این جور چیزها گنگ بود.

رسیدم دبیرستان که با اندیشه های استاد دکتر شفیعی کدکنی آشنا شدم. خواستم بروم ادبیات. موقع انتخاب رشته به توصیه پدر زدم حقوق دانشگاه قم. شد آن چه شد. رفتیم و خواندیم و حقوق دان! شدیم.

امروز هم برای نگارش پایان نامه تلاش می کنم. پایان نامه ای با موضوع «مبنا و قلمرو حق اقلیت ها برای داشتن دادگاه و قانون خاص».

 

به منّهِ و کرمهِ. امید توفیق از او دارم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

محو

دوست دارم که یک بار مسخ شوم

کبوتر بشوم

بال در بال ملائک در حرمت

محو در تجربۀ وحی شوم

و بدانم چه کشیدند ملائک

که عاقبت

قرعه فال به نام من دیوانه زدند

 

1 بامداد 26 اردیبهشت

صحن بیت الله الحرام



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

مرده

بی تو

با مرده فرقی نمی کنم

جز آنکه من راه می روم و او خوابیده ست

آن هم از بیقراری دل است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

بهار خرم

بهار امسال، بهترین بهار زندگی من تا به امروز بوده است. بهترین شروع را داشت. همه چیزش به شادی و خرمی بود. بهترین عیدی های تمام عمرم را از خدا گرفتم. بماند که چه هستند.

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم                  زانکه با معشوق پنهان خوشتر است

امیدوارم لایق این بهترین ها باشم. موهبت های بسیار بسیار عزیزی هستند. قربان این موهبت ها بشوم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

بندپی بلاره

به خواست خدا فردا د شومه. شومه بندپی. خسه بیمی. دل بیته این جهنم جاره دله. بوریم، اتا دل وا هادیم پئی هاکنم. نفس دیگه لو ننه ولا.

امسال اتی جور د شومه. شسه خور خش دارمه. خدای کار چی بدی، شاید شمسم بئوتمه.

هی جان بندپی بلاره.

شمام بفرمی. در خدمت درمی.ات کم شمارم بندپی هادیم. شمام کف بکشین.

 

(به خواست خدا فردا می روم. می روم بندپی. خسته شدم. دلم تو این خراب آباد گرفت. دلی به تفرج و تروح بسپاریم و برگردیم. دیگر نفسم بالا نمی آید خدایی.

امسال جور دیگری می روم. خبرهای خوبی برای خودم دارم. کار خدا را چه دیدید، شاید برای شما هم گفتم.

هی به فدای بندپی.

شما هم بفرمایید. در خدمت هستیم. یک کم به شما هم بندپی بدهیم، کیف کنید).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

وقتی بزرگ شدم

احساس می کنم هنوز کودک درونم نمرده است. هنوز هم گاهی پیش می آید که هنگام صحبت از امیال و آرزوهایم با دوستان می گویم: «وقتی بزرگ شدم...»

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

عباراتنا شتّى و حُسنُک واحد

عباراتنا شتّى و حُسنُک واحد

و کلّ إلى ذاک الجمال یشیر

 



از نقل قول های دکتر صالحی مازندرانی در کلاس حقوق مدنی 2.

 

مأخذ:

آبى، فاضل، حسن بن ابى طالب یوسفى، کشف الرموز فی شرح مختصر النافع؛ ج‌1، ص: 8، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم - ایران، سوم، 1417 ه‍ ق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

یک ملاحظه قانونی مُضَیَّق

آیا می دانستید معامله فرزند خردسال شما که به دکانی می رود و پفکی و آب میوه ای برای خود میخرد، باطل - و نه غیرنافذ- است. یعنی نه پفک و آب میوه به تملک او در می آید و نه پولی که پرداخته است به تملک دکّانی. از دست عرف هم کاری بر نمی آید. مگر آنکه فرزند دلبندتان را مانند یک کبوتر نامه بر یا یک ربات به حساب آورید.

کدام انسان قایل به انسان دوستی- اومانیسم- حاضر می شود فرزندش را کبوتر یا ربات تلقی کند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی

آیات العرفان

دکتر اسلامی ندوشن انسان بسیار تأثیرگذاری برای من بود و هست. ایشان با وجود اینکه استعداد شاعری آن هم در زمینه عشق و عاشقی داشتند، به یکباره و پس از انتشار دو دفتر شعر، عطای شاعری را به لقایش بخشیدند و ممحض در علم آکادمیک شدند.

با خودم می گویم از ایشان درس بگیرم، این جنبه های اشراقی را کنار بگذارم و بچسبم به درس و بحث. دریافت ها و الهامات عرفانی - فلسفی!!! را به عرفا و فلاسفه که صاحبان اصلی آنند بسپارم و صرفا درس خودم را بخوانم. اما مگر میگذارند. اساتید دانشکده حقوق را می گویم.(ما به دو طبقه درب و داغون خودمان می گوییم دانشکده، اصلا هم خجالت نمی کشیم.) خصوصا اساتید روحانی. چنان آیات و الاحکام را برایمان آیات العرفان می کنند که اصلا آدم دلش می خواهد همان وسط نعره ها بزند. خیلی لذت می برم. خیلی. خدا نصیب کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ادبی فیروزجایی